معنی سه نوع - جستجوی لغت در جدول جو

سه نوع

لغت نامه دهخدا

سه نوع

تصویری از سه نوع — تصویر سه نوع

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وه نوش — تصویر وه نوش

(دخترانه)

بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از سه گوش — تصویر سه گوش

مثلث شکل، سه کنج، در ریاضیات مثلث

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سه تو — تصویر سه تو

سه تار، ستو، مسکوک مسی که روی آن آب طلا یا نقره داده باشند، پول قلب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از هم نوع — تصویر هم نوع

افراد بشر نسبت به یکدیگر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سه رود — تصویر سه رود

سه تار، یکی از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر از کاسۀ تار است و با ناخن سبابۀ نواخته می شود. این ساز در قدیم دارای سه سیم بوده، اما امروزه چهار سیم دارد

فرهنگ فارسی عمید

(هََ نَ / نُو)

همنوع. هم جنس. هم صنف. هم سنخ. (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

(سِ)

دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. دارای 141 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)

لغت نامه دهخدا

(سِ)

موالید ثلاثه است که حیوان، نبات و جماد باشد. (برهان) (غیاث) :
بچار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت
بیک رقیب و دو فرع و سه نوع و چار اسباب.
خاقانی

لغت نامه دهخدا

(سِ)

سه تار است که طنبور سه تار بسته باشد و بعضی گویند چنگ، رباب و بربط است. (برهان) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

(سِ)

مثلث. (فرهنگستان). مثلث و هر چیز که دارای سه زاویه باشد. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

(سِ نَ بَ)

کنایه از زمان کودکی، جوانی و پیری و زمان تهجد، اشراق و چاشت. در قدیم در همین اوقات ثلاثه نوبت می انداختند، اما از زمان سنجر پنج نوبت مقرر شده. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). و نوبت انداختن را نیز گویند، یعنی نقاره زدن چه در قدیم سه وقت نوبت می انداخته اند و آنرا اسکندر وضع کرد و در زمان سنجر پنج و به پنج نوبت شهرت یافت. (از برهان)

کنایه از زمان کودکی، جوانی و پیری و زمان تهجد، اشراق و چاشت. در قدیم در همین اوقات ثلاثه نوبت می انداختند، اما از زمان سنجر پنج نوبت مقرر شده. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). و نوبت انداختن را نیز گویند، یعنی نقاره زدن چه در قدیم سه وقت نوبت می انداخته اند و آنرا اسکندر وضع کرد و در زمان سنجر پنج و به پنج نوبت شهرت یافت. (از برهان)

لغت نامه دهخدا

(سِ)

دهی است از دهستان زز و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 256 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

(دِهْ)

دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان. واقع در 11هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد. سکنۀ آن 347 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)

لغت نامه دهخدا

(سِ)

سه طبقه، در جامه و کاغذ و امثال آن. (یادداشت بخط مؤلف) ، قسمی درهم نبهره و معرب آن ستوق است. (یادداشت بخط مؤلف)

لغت نامه دهخدا

(سِ)

مثلث. (التفیهم) (دانشنامۀ علایی) : و برگ او (برگ نبات سقمونیا) سه سو است همچون برگ لبلاب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)

لغت نامه دهخدا

(هَُ)

شپش ریزه. (منتهی الارب). هرنع. ج، هرانع، هرانیع. (اقرب الموارد) ، شپش بزرگ. (منتهی الارب). هرنعه. ج، هرانع، هرانیع. (اقرب الموارد) ، کرمکی است. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

(هَُ)

بیخ گیاهی شبیه طرثوث. (منتهی الارب). و صحیح آن به راء مهمله و غین معجمه است. (از اقرب الموارد). رجوع به هرنوغ شود

لغت نامه دهخدا

(مَ)

شتر به داغ هنعه رسیده و هنعه داغ بن گردن شتر است. (از منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

هرسه نوع

(هََ سِ نَ / نُو)

موالید ثلاثه که جماد و نبات و حیوان باشد. (برهان)

لغت نامه دهخدا

(دِهْ نُ وَ)

دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقعدر 60هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنه 335 تن. آب آن از چشمۀ ماسوم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)

لغت نامه دهخدا

تصویری از سه لو — تصویر سه لو

ورقی که دارای سه خال است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از هم نوع — تصویر هم نوع

همجنس، هم صنف، هم سنخ

فرهنگ لغت هوشیار

سه پستا 1 سه بار کوس کوفتن در کاخ شاهان، کودکی جوانی و پیری سه بار نقاره کوبیدن در شبانه روز در سرای شاهان، کودکی جوانی پیری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سه نوبه — تصویر سه نوبه

سه پستا 1 سه بارکوس کوفتن در کاخ شاهان، کودکی جوانی و پیری

فرهنگ لغت هوشیار

سه جان: بربسته (جماد) رسته (نبات) جنبنده (حیوان) موالید ثلاثه جماد نبات و حیوان

فرهنگ لغت هوشیار

سازی است از نوع طنبور که کاسه آن کوچکتر از تار است و به وسیله ناخن سبابه نواخته میشود. سه تار در قدیم دارای سه سیم بوده ولی اکنون چهار سیم دارد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سه گوش — تصویر سه گوش

مثلث، سه کنج

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سه روح — تصویر سه روح

((س))

موالید ثلاثه، جماد، نبات و حیوان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از سه گوش — تصویر سه گوش

مثلث

فرهنگ واژه فارسی سره

سه گوش، سه بر، سه گوشه، سه کنج، سه ضلعی، سه پهلو، مثلثی

فرهنگ واژه مترادف متضاد

تخته ی مثلثی شکل که در زاویه ی دو دیوار چوبی اتاق قرار گیرد

فرهنگ گویش مازندرانی

چوب چهارتراشی که یک لبه ی آن پخ شده باشد

فرهنگ گویش مازندرانی

نام مرتعی در ولوپی سوادکوه

فرهنگ گویش مازندرانی